زوجین در الگوهای تکراری یا چرخههای رابطهای گیر میکنند که در آن روشی که هر یک از آنها به آنچه نیاز دارند، توسط دیگری منفی تجربه میشود (یا به جرأت میتوانم از اصطلاح «برانگیزاننده » استفاده کنم). همه ما زمانی که در مورد مهم ترین روابط خود مضطرب هستیم، کاری را انجام میدهیم که برایمان آشکارتر است.
چگونه است که روابط اینقدر از نظر عاطفی قطع میشود؟ هر یک از طرفین معمولاً احساس میکند که در مورد نیازهای خود کاملاً شفاف بوده و نمیتواند درک کند که چرا طرف مقابل آن را درک نمیکند. سپس تئوری هایی در مورد اینکه چرا طرف مقابل پیامش را نمیشنود، ارائه میدهد. «او فقط میخواهد بجنگد» (هیچکس نمیخواهد بجنگد - افراد فقط این را به عنوان اقدامی ناامید کننده برای برقراری تماس یا دفاع از خود انتخاب میکنند)، «او اهمیتی نمیدهد/ من برای او مهم نیستم» (معمولا برعکس - ناراحت کننده است زیرا شما برای او اهمیت زیادی دارید، اما او به گونهای مراقبت نمیکند که به شما احساس مراقبت دهد)، «راضی کردن او غیرممکن است» (مسلماً وقتی نیازها به وضوح بیان نشدهاند، میتواند به این شکل باشد) یا «او فقط باید درست بگوید» (بله، وقتی کسی در حال دفاع از خود است، ممکن است اینگونه به نظر برسد). این نظریهها یا مفروضات در مورد رفتار و انگیزههای طرف مقابل، زمانی که هر یک از طرفین حالت تدافعی یا واکنشی بیشتری پیدا میکنند و در مورد نیازها و ترسهای عمیقتر و آسیب پذیرتر خود شفاف تر شده وتداوم مییابند. آنها از نظر هیجانی ارتباط ندارند.
زوجین در الگوهای تکراری یا چرخههای رابطهای گیر میکنند که در آن روشی که هر یک از آنها به آنچه نیاز دارند، توسط دیگری منفی تجربه میشود. همه ما زمانی که در مورد مهم ترین روابط خود مضطرب هستیم، کاری را انجام میدهیم که برایمان آشکارتر است. متأسفانه، روشی که یکی از افراد نیاز خود را نشان میدهد، ممکن است برای دیگری احساس خطر یا ناراحت کننده باشد. به عنوان مثال، ممکن است منطقی باشد که یکی از طرفین زمانی که فاصله طرف مقابل را احساس میکند، بلندتربگوید، یا ممکن است دیگری زمانی که احساس تنش را احساس میکند، ساکت شود و کنار بکشد. این روش سیگنال دادن به تهدید برای ارتباط میتواند ناخواسته به زنگ خطری برای دیگری تبدیل شود. برای مثال، بلندترگفتن کلامی یکی از طرفین ممکن است به عنوان تهدید برای دیگری تجربه شود یا عقب نشینی و خاموشی یکی از طرفین ممکن است توسط دیگری به عنوان رها شدن تجربه شود. هنگامی که در معرض تهدید قرار میگیرند، طبیعی است که زوجین به بهترین راه برای مدیریت عدم تعادل هیجانی خود دست یابند. این راهبردی مقابلهای است که به آنها اجازه میدهد در آن زمان تعادل هیجانی خود را حفظ کنند، حتی اگر در لحظه به ارتباط کمکی نکند. ناگزیر، این راهبرد مقابلهای برای دیگری هشدار دهنده تجربه میشود و حتی میتواند نظریه آنها را در مورد اهمیت ندادن / ترسناک بودن / میل به مبارزه / غیرممکن بودن راضی بودن را تأیید کند.
زمانی که از نظر هیجانی تعادل خود را از دست میدهد و از شخص خاص خود دور میشود. این موضع محافظتی ناگزیر برای دیگری تحریک کننده خواهد بود. به عنوان مثال، هرچه صدای یک نفر بیشتر شود تا به دیگری برسد، دیگری در حالت تعادل نیست و برای تنظیم استرس خود دورتر میشود. هر چه بیشتر برای کنار آمدن روی خود را برمیگرداند، دیگری بیشتر احساس رها شدن میکند و حرارت را برای برقراری تماس افزایش میدهد. آنها در انجام کاری که احساس میکنند باید انجام دهند گیر میکنند، که برای دیگری ناراحت کننده است. البته، در آن لحظه، آنها مکان ایمن یکدیگر نیستند - آنها بیشتر و بیشتر برای یکدیگر ترسناک هستند و سیگنالها بیشتر و بیشتر درهم میشوند.
بنابراین، دو مؤلفه مهم یک چرخه رابطه یا حلقه بازخورد عبارتند از روشی کهزوجین ناراحتی خود را نشان میدهد و راهبردهای مقابلهای که در زمانی که از نظر هیجانی در تعادل نیستند به آن دست مییابند. این دو عامل اغلب به زیبایی و به طرز طعنه آمیزی با هم ترکیب میشوند، زیرا همان روشی که یکی از طرفین نیاز داردتا با عدم تعادل کنار آید،برانگیزاننده دقیقی برای راهبرد مقابله دیگری است که آنها را از توانایی پاسخگویی به روشهای مراقبتی باز میدارد. مشکل این نوع چرخه فقط این نیست که سیگنالهای نیاز به هم میریزند و از دست میروند، بلکه این است که پیامد تجربه کردن شریک زندگیتان بهعنوان برانگیزاننده و احساس ناایمنی، پیوند عاطفی شما - دلبستگی شما به یکدیگر - را آسیب رسانده یا حتی از بین میبرد.
بیایید به مثالی برای روشن شدن چرخه بین زوجین، زوج ناسازگار را در نظر بگیرید. به محض اینکه آقا نارضایتی را در صورت یا زبان بدن همسرش تشخیص میدهد، در حالت آماده باش قرار میگیرد و میترسد که او را به نحوی ناراحت کند. او که تصمیم میگیرد این زنگ هشدار را به اشتراک نگذارد، خود را با چیزهای دیگری مشغول میکند تا به او فضا بدهد و به سمت تلفنش میرود. او دادن فضا به همسرش را ایدهای عالی میداند، زیرا زمانی که چیزی آزارش میدهد برای او کار میکند. همسرش در واقع از یک حادثه کاری ناراحت است و عدم پاسخ آقا به ناراحتیاش را نشانهای از این میداند که او یا متوجه نشده است یا اهمیتی نمیدهد. سپس او از این موضوع صدمه دیده است.ترجیح میدهد با آقا صحبت کند و ناراحتی خود را با او در میان بگذارد تا آن را پردازش کند، اما عدم توجه ظاهری آقا مانع از این میشود که این حرف را به او بزند و ترس او از اینکه برایش مهم نیست را تأیید میکند.
دکتر جمال الدین راحمی، دکتری مشاوره خانواده و مدرس دانشگاه