جایی که اراده ای در کار باشد راهی آنجاست. این ضرب مثل مشهور میان آلمان ها، گرچه در نگاه اول بسیار خوشبینانه است و شاید حتی تمسخر اندیشمندانی از همان آب و خاک، همچون شوپنهاور را برانگیزد، اما لااقل نکته ای را پیش چشم میاورد: به راستی چه چیز جز اراده هایمان شایسته امید بستن است؟
اگر میخواهید خواندن این مقاله را ادامه دهید، از همین ابتدا باید بدانید همه چیز به اراده شما بستگی دارد.
آیا اساسا بحران برای یک رابطه، امری عادیست؟
همه میدانیم که زوجین در زندگی مشترکشان برهه های مختلفی را از سر میگذرانند. در آغاز همه چیز رنگی عاشقانه دارد اما اندک اندک نزد بسیاری از ما این عینک خوش رنگ ناپدید میگردد و در طی زمان، رابطه هایمان به بوته آزمایش سپرده میشود، چرا که موانع کوچک و بزرگ همواره بخشی از رابطه اند.
در فرجام با وجود اختلاف نظرها در کنار یکدیگر آرام میگیریم، اختلاف نظر هایی که سراسر طبیعیاند، چه آنکه هیچیک از ما شبیه دیگری نیست.
اما گاهی بحران هایی بزرگ سر میرسند، همان هایی که تنها با گفت و گویی دراز فروکش نمیکنند و ما را به این فکر میاندازند که آیا این رابطه و خانواده در حال فروپاشیست؟ و آیا هنوز هیچ امیدی به آن هست؟
آیا به راستی نجات یک رابطه، ممکن است؟
چنانچه از پی پاسخی سریع برآمده اید باید گفت آری! نجات یک رابطه و غلبه بر بحران آن، ممکن است. چه بسا از پس تلاشهای مشترکتان از برای حل بحران، رابطه تنیده تر شود و شما دوتن، نیرومند از پیش این طوفان را پشت سر بگذارید.
اما بدانید تنها کوشش از پی کوشش هر دوی شماست که میتواند چنین کند. چنانچه تنها یکی از شما دو تن بجنگید و دیگری از قبل تسلیم شده باشد، آغازی دوباره و نجات رابطه و زندگی مشترک دشوار خواهد بود.پس رو راست باشید! بنگرید که آیا براستی مصممید که فرصتی دوباره به رابطه تان دهید و آیا حاضرید مجدانه از پی آن بکوشید؟
تحلیل یک رابطه: دلایل معمولِ مسبب بحران
پیش از آنکه پیرامون راهکارها سخن بگوییم، بگذارید بپرسیم اصلا چگونه کار به بحران میکشد؟ همراه با همسرتان بیاندیشید که مشکل کجاست؟ آیا رخدادی روشن مسبب این بحران است؟
و یا اینکه در طی زمان به این نقطه رسیدهاید، جایی که دیگر عواطف از دست رفته و یا آنکه حسادتی عمیق لانه کرده است. آنچه نزد ما پیداست یکسانی الگو های بحران است و آنها را با شما در میان میگذاریم:
گذر از یکدیگر
در آغاز، مشتاقانه دقائق فراغتتان با دیگری سپری میشد اما پس از مدتی زندگی روی دیگرش را نشان داد. شغلی جدید، ارتقای منصب و یا برنامه ای فشرده. بدین ترتیب آنچه برای رابطه تان میماند بسیار اندک بود.
در این مواقع اغلب زوجین در وصف رابطهشان چنین میگویند: "ما با هم تفاهم نداریم" که یعنی علایق و اولویت هایمان تغییرکرده است و حرفی برای گفتن باقی نمانده. این حالت به ویژه برای روابط دراز مدت آشناست.
موضوع گپ و گفت با همسرشان از پرسش های روزانه همیشگی، تربیت فرزندان و یا برنامه شام فراتر نمیرود و دیگر خبری از آن گفتگوهای الهام بخش و یا خوشی های مشترک نیست.
آیندهای متفاوت
یکی از دلایل بحران رابطه، تصوریست که هریک از شما از آیندهتان دارید. گرچه ممکن است درباره پارهای از مسائل، به عنوان مثال محل اقامتتان به نقطه مشترکی برسید، اما همهنگاهم پاره ای دیگر از مسائل اجازه چنین توافقی به شما نمیدهند.
در این مورد میتوان حالتی را در نظر گرفت که یکی از شما مشتاقانه به بچه دار شدن میاندیشد و دیگری حتی تصور آن را نیز ناممکن میخواند. چنین اختلاف نظرهایی درباره آینده، حتی عمیق ترین روابط را به ویرانی میکشاند.
باید بدانید که در این مواقع رابطه به معنای واقعی کلمه آینده ای ندارد و به جای نجات بهتر است خاتمه یابد.
نیازهای پاسخ نیافته
علل بسیاری ذیل این عنوان جای میگیرند که هرکدام میتوانند رابطه را به چالش کشند چرا که نیازهای ما انواع مختلفی دارند.درنگ کنید و بنگرید نیازهای شما چیست و آیا شریک زندگیتان از پس برآورده ساختنشان برمیاید؟
اغلب هنگامی که سخن از نیاز در یک رابطه به میان میاید، نگاه ها به سمت نیازهای جنسی معطوف میشود، اما نیاز های دیگری همچون آزادی و ماجراجویی بیشتر و یا نیاز به حضور بیشتر درکنار یکدیگر و تکریم دیگری، همه و همه پتانسیل دامن زدن به یک بحران در خانواده و زندگی مشترک را دارند.
فشارهای بیرونی
یکی از جدیترین قاتلان روابط، فشارهای بیرون از رابطه است: استرس ناشی از کار، نارضایتی و یا ترس از آینده، دردهای ناشی از بیماری سخت، مرگ یکی از اعضای خانواده و یا هر چالش ناگوار دیگری که در زمره مشکلات معمولِ میانمان به شمار میایند.
فشارهای بیرونی به سرعت رابطه را از مدار خارج و فضای حاکم بر آن را میآلایند به طوری که طرف مقابلتان نیز متاثر میگردد. دست و پایتان را میبندند و اجازه نمیدهند به یکدیگر تکیه کنید و از یکدیگر قدرت بگیرید. آری، به خود میاید و میبنید دیگر خبری از آن فعالیت های مشترک و برنامههای پرشور با همسرتان نیست.
از بین رفتن اعتماد
آیا همسرتان موبایلتان را چک میکند؟ و یا پشت سرتان بدگویی میکند؟ آیا هریک از شما دو تن شروع به دروغ گفتن و یا مخفی کردن امور مهم از دیگری کردهاست؟
در بسیاری از موارد این رویه کوه یخیست که در قله آن خیانت خود نمایی میکند. هرچه ابعاد آوار شدن اعتماد وسیعتر باشد، بازسازی آن زمانبرتر است. با این حال در این مورد، چنانچه زوجین برای رابطه شان بجنگند هنوز میتوان به نجات آن امید داشت.
نجات رابطه: 5 راهکار برای از سرگیری رابطه
پیش از ارائه راهکارها، ذکر این نکته ضروریست که هر رابطه هویت منحصر به فرد خود را داراست و بدین جهت انتظار ارائه راهکارهایی که همچون اکسیری شفابخش همه چیز را درمان کند، نابهجا خواهد بود.
1. نیازهایتان را بشناسید و به آنها بها دهید
گام نخست تمرکز و درنگ بر روی خودتان است. چه بسیار مواردی که شخص نیازهایش را به حاشیه رانده تا مبادا سربار طرف همسرش نباشد و یا خواستههای همسرش را مهتر دانسته است.
اما در حقیقت برخلاف آنچه تصور کرده است به رابطهشان آسیب زده. این نکته زمانی برملا میشود که تمام این نیازهای سرکوب شده جمع میشوند و ناگهان در هیبت جروبحثی مهیب منفجر میشوند.
گاهی نیز افراد نیازهایشان را از طرق دیگر و با افرادی دیگر پاسخ میدهند که در این حالت نیز رابطه و خانواده در معرض فروپاشی قرار میگیرد.
2. رک و راست درباره مسائتان گفتگو کنید
گفتگو از عناصر حیاتی هر رابطه است. گفتگویی آگاهانه و ارج نهاده شده، میتواند از سوءبرداشتها جلوگیری کند و حل درگیری بین شما و همسرتان را سهولت بخشد.
یک رویه مهم درگفتگو استفاده از منظر اول شخص در جملات است. برای مثال فرض کنید شما نیز این جمله آشنا میان زوجین را به همسرتان میگویید:
"تو دیگر برای من وقت نمیگذاری". لحن این جمله طوریست که همسرتان فورا خود را متهم میابد و چه بسا با واکنشی دفاعی و تند به جرو بحث دیگری دامن زند. اما توجه کنید که در پشت همین جمله شما احساسی قرار دارد که شما را به گفتن آن ترغیب کرده است.
سعی کنید به این احساس فضای بیشتری برای دیده شدن اعطا کنید. مثلا با گفتن "من احساس میکنم..." یا حتی "من..." میتوانید این کار را به سادگی انجام دهید. با گفتن این جمله که "من از تو جدا افتادهام، و میخواهم تا دوباره همراه تو باشم و وقت بیشتری را با تو بگذارنم" همسرتان به مقصودتان آگاه میشود و به خوبی میفهمد که از نیازتان درباره اوقات مشترک سخن میگویید.
با رعایت این نکته ساده همسرتان راحت تر نیازهای شما را میشناسد و به آنها توجه میکند و بدین ترتیب در مسیر نجات رابطه گام برمیدارد. شاید بیان عواطف در ابتدای امر، کاری غیرمعمول و تصنعی به نظر بیاید. جای نگرانی نیست این امری کاملا طبیعی است. رفته رفته اغلب افراد با این نحو از گفتگو انس میگیرند.
3. زمانی مشخص و هدفگذاری شده را با یکدیگر سپری کنید
آخرین باری که قراری عاشقانه با همسرتان گذاشته اید کی بوده است؟در بسیاری از روابط قدمت دار، فضای رمانتیک از دست میرود. این امری طبیعی است. با این حال نباید اجازه دهید که شب هایتان مدام مقابل تلویزیون به پایان رسد.
شاید زمان آن رسیده است که قرارهایی منظم با هم ترتیب دهید. یک شب در هفته را به طور ویژه تنها برای خودتان دوتن در نظر گیرید. نیازی نیست یک رستورانی 5 ستاره را رزرو کنید. پیکنیکی در پارک همراه با صرف یک پیتزای ایتالیایی ویا دیدن فیلم مورد علاقه تان در سینما و یا نمایشی در صحنه تئاتر، چه بسا بسیار لذت بخش تر از همه آن تفریحات گران قیمت باشد.
آن چه مهم است کیفیت اوقاتیست که همراه هم سپری میکنید. چه بهتر که حتی در آن شب، موبایلتان را در خانه بگذارید و با خیال آسوده به قرار عاشقانه تان برسید.
4. از نو یکدیگر را بشناسید
همه ما صرف نظر از اینکه مجرد باشیم یا متاهل در طی سال های عمر تغییر میکنیم. ما به هیچ وجه همان شخصی که 3 سال پیش بودیم، نماینده ایم. چنانچه این تغییرات درونی را با همسرمان در میان نگذاریم، دچار مشکل میشویم.
حتی پس از گذشت چندین سال از یک رابطه هنوز چیزهای جدیدی برای کشف وجود دارد. برای مثال آیا میدانید زبان عشق همسرتان چیست؟ نسبت به یکدیگر کنجکاو باشید، و صادقانه علائق خود را به فردی که زندگیتان را با او سهیم هستید، نشان دهید.
شاید بخواهید آزمونی را که چند سال پیش روانشناس آمریکایی آرتور آرون در باره عاشق شدن و در غالب 36 سوال طراحی کرده است را، امتحان کنید. این آزمون به راحتی در ایننترنت پیدا میشود و ما نیز لینک آن را برایتان در انتهای مقاله آورده ایم.
این آزمون حتی برای آنان که مدت زیادی از شروع رابطه شان نگذشته است، مفید خواهد بود چرا که با پرسش و پاسخ متقابل میتوانند یکدیگر را بهتر بشناسند.
5. به خودتان فرصت دهید
بی گمان مشکلات شما یک شبه حل نمیشود و نجات رابطه تان امری زمانبر است. هرچه بحران بزرگ تر باشد، این امر طولانی تر است. مهم آن است که به خود و همسرتان زمان دهید و در مسیر بهبود رابطه همراه و همپای هم گام زنید.
اینکه هر دو روز درنگ کنید که آیا در مسیر درستی هستید، شما را به جایی نمیرساند. شاید بهتر است مدتی طولاتیتر (مثلا سه ماه) تعیین کنید و در این زمان روی رابطهتان کار کنید بدون اینکه نیاز باشد در هزاتوی چه کنم چه کنم های هر روزه گیر بیفتید. سپس میتوانید بنشینید و درنگ کنید که به کجا رسیده اید. آیا چیزی بهتر شده است؟ آیا در مسیر درست قرار دارید؟
منبع
این مطلب اقتباسیست از : " Beziehung retten: Wie ist das möglich? 5 Tipps für eure Beziehung"