چنانچه با دقت به بحث و درگیرهای میان زوجین بنگریم در خواهیم یافت که اغلب به دلیل اختلال نقش فی مابین آنها صورت می گیرد. به عنوان مثال گاهی یکی از زوجین با رفتاری والدین گونه با همسر خود همانند یک بچه رفتار می کند و او را مورد توبیخ و یا سرزنش و یا نظارت قرار می دهد که این رفتار در نهایت منجر به تنش شده و دعوا سر می گیرد و این موضوع به مرور باعث کمرنگ تر شدن عشق و جذبه و احترام میان انها می شود.
رفتار والدین گونه عمدتا سرکوب گر یا با حس مسئولیت بیش از حد باعث ازار همسر می شود و خطر بروز چنین رفتاری این است که یکی از همسران با رفتاری والدین گونه پا را از حد و حدود همسری فراتر گذاشته وبا دخالت های ازار دهنده همسر خود را فردی نا لایق و بی مسئولیت جلوه می دهد چرا که در این حالت نقش والدین گرفتن حس اصلاح کنندگی به فرد می دهد و به مرور این توهم در او موج میزند که به همسرش دایم بگوید چه کند و چه نکند و به صورت امری با او برخورد کند.
اساس یک رابطه درست و سالم برپایه بلوغ طرفین است بنابراین برخورد والد گونه یک همسر و بچه تلقی شدن دیگری قطعا ارتباط خوب و مستحکمی را ایجاد نمی کند. برای مشخص کردن نقش در زندگی مشترک باید رفتارها و الگوهای خاص این موقعیت را شناخت که مرتبط با رابطه معلول والدین فرزندی هست. این شناخت برای زوجین نه تنها انها را از این چرخه معلول دور می دارد بلکه کمک می کند تا رابطه برابر و سالم را بنیان گذاری کنند.
هر انسانی به عیوب خود واقف است ودوست دارد برطرف کند ولی میل دارد اول اورا بپذیرند تا احساس خوشبختی نماید آنگاه تا با نیرویی که از این احساس پیدا می نماید، با قدرت به رفع عیب خود اقدام می کند .به جمله هاری استین متز متخصص امور زناشویی وروان شناس معروف دقت کنید: سازگاری وقبول کردن سلیقه وعقیده همسر در خوشبختی ازدواج مؤثر ومهم تر از آن است که زن وشوهر دارای عقیده مشترک باشند
دکتر حامد بخشی، مشاور خانواده و مدرس کشوری سازش یافتگی زوجین